راستی مموتی نمیشود جلوی دهان این اهالی ده را بگیریم بگذار بگویند گاو . باز گاو بهتر از آدم کش است مگه نه مموتی؟

نامه احمتی به مموتی . هی سلام مموتی ناقلا  یادتی باهم میرفتیم گاو چرانی؟ گاوهای حاجی میرزا باقر را میبردیم به صحرا و بیابان برای چرا . ولی بین خودمان خوب پول میداد خدایش اون موقع پول خوبی بود . خوش به اون روزها چه  روزهای خوب بودند مگه نه  مموتی ؟ صبح تا شب باهم بودیم راستی یادم رفته بگم اسم من احمتی است یادتی به تو میگفتند مموتی به من هم میگفتند احمتی ؟ هرجا میرفتیم میگفتند مموتی و احمتی اومدند آخ ای چه روزهای خوبی بود خدایش هیچ وقت فراموش نمیکنم همش آرزو میکردیم که ایکاش نفری یک گاو داشته باشیم از نوکری حاجی میرزاباقر خلاص بشویم  یادتی  مموتی ؟
خودت خوب میدونی که من تو را چقدر دوست داشتم .  لعنت بر اون خمینی اومد تورا برد وقتی که تو رفتی توی ده همه میگفتند مموتی یه جرهای آدم کش شده ولی خدایش من همیشه به اونها میگفتم مموتی آدم کش نیست و نمیتواند آدم کش باشد مموتی خیلی مهربون بود همش آرزو میکرد که یک گاو خوب داشته باشد مموتی رفته برایمان گاو بیاری . ولی اهالی ده گوششان به حرفهای من بدهکار نبود و نیست همش میگن مموتی آدم کش است . تا روز که تو رئیس جمهور شدی من همش ازتو دفاع میکردم و اصلأ هم نمیدونستم که تو یک روزی رئیس جمهور میشه همش به اهالی ده  میگفتم مموتی آدم کش نیست ولی این اهالی ده را خودت خوب میشناسی هیچ وقت حرف من را قبول نکردند و نمیکنند بعد از رئیس جمهور شدنت من خیلی خوشحال شدم  و به اهالی ده گفتم دیدید مموتی آدم کش نبود آخه در کجای دنیا دیده شده که یک آدم کش را رئیس جمهور بکنند .

 ولی باز اینها این اهالی ده  خر خودشان را راندند گفتند رئیس جمهور آدم کش ( راستی مموتی ناقلا تو کسی را کشتی به  من نگفتی؟) خلاصه تا روزی که تو ازتریبون مجلس به ملت گفتی که برای هر نفر یک گاو خواهم داد میدونی من چقدر خوشحال شدم و بخودم گفتم الان دیگر باید این اهالی ده به سر مموتی قسم بخورند . دویدم رفتم مرکز ده داد زدم و به همه گفتم دیدید مموتی آدم کش نبوده او رفته بود برایمان گاو بیاری باز این اهالی ده نه به حرف من باور کردند و نه به حرف تو در جواب من گفتند برو بابا دلت خوشه درکجای دنیا دیدی که یک آدم کش به فکرملت باشد خلاصه مموتی من نتوانستم این اهالی ده را به راه بیارم ولی مموتی باور کن ننه ام خیلی دوستت دارد او هیچ وقت نگفت مموتی آدم کش است تازه وقتی که تو پیام داده بودی به هر خانواده یک گاو خواهم داد ننه ام مغزش توپ توپ شده بود خیلی درست کار میکرد از خوشحالی شب و روز نداشت . یادت هست اون خانه کاه گلی ما همه مان توی اون خانه زندگی میکردیم ننه یک دفعه یک فکر کرده بود که بعد از پیام تو به ما گفت بچه ها الان بجنبید تا نه آمدند آمار گیری بکنند از همدیگر جدا شیم خودت میدونی که ما هفت برادر و شش خواهر هستیم فردای پیام تو ننه همه ما را از همدیگر جدا کرد راستش برای تک تک ما خیلی سخت بود اما ننه یک شب دزدکی ما را به همان خانه کاه گلی جمع کرد گفت بچه ها من میدونم که شما ها همدیگر را خیلی دوست دارید و از جدا شدن از همدیگر ناراحت هستید و دوست ندارید از همدیگر جدا بمانید  ولی تحمل کنید بعد از گرفتن  گاو ها باز همه ای مان به یک خانه جمع خواهیم شد ولی با فرق این جمع با جمع قبلی مان بسیار زیاد خواهد شد سروت مندترین خانواده ده خواهیم شد 13 تا گاو شما میگیرید یک گاو هم منو بابویتان پس صبر کنید تا گاو ها را بگیریم دوباره در یک خانه جمع خواهیم شد خدایش مموتی نبودی در آن شب شاهد شادی ما باشی تا صبح ما از خوشحالی نخوابیدیم ننه نیز همش به تو دعا میکرد وقتی که صبح شد ننه  هر چه پول داشتیم برداشت رفت بعد از ظهر آمد بیست و شش تا  سطل  گرفته بود  خدایش خیلی خوشحال بود میگفت مموتی گاوها را فردا و پس فردا میفرستی از هر گاوی دو سطل شیر  خواهم دوشید راستش ننه خیلی باور کرده بود مثل اینکه گاو ها را تحویل گرفته بود آنقدر مطمئن بود که نگو . ولی مموتی این بابوی لامذهب ما همش میخندید هیچی هم نمیگفت یک روز من به بابوام ناراحت شدم بهش گفتم برای چه وقتی که صدای گاو میاد میخندی ببخشید صدای مموتی میاد میخندی این بابوی لامذهب به من گفت آخه درکجای دنیا دیدی که همانطور بردارند به هر خانواده یک گاو بدهند گاو طویله میخواد گاو یونجه میخواد گاو کاه میخواد گاو زمین میخواد خلاصه این بابوی ما ما را حسابی نا امید کرد . ما دوباره به همان خانه کوچک کاه گلی مان جمع شدیم ولی به بهای هرچه پول داشتیم از دست دادیم 13 تا خانه کرایه کرده بودیم به خاطر این که سیزده تا گاو خواهیم داشت هرچه داشتیم کرایه دادیم ننه نیز بیست و شش تا سطل گرفته بود خلاصه ننه هیچ وقت قبول نمیکرد همش میگفت مموتی گاوها را میدهد با چشم خودم  دارم میبینم که مموتی گاوها را میدهد خلاصه مموتی انشاءالله که عمر شما دراز بشود ننه چند ماه پیش فت کرد ولی باور کن تا آخرین لحظه همش گاو گاو میگفت . این اهالی ده نیز بعد از آن هر وقت تو صحبت میکردی میگفتند صدای گاو میاد ده هاتیأ دیگه خودت خوب میدونی نمیشود جلوی دهانشان را گرفت چه کار کنم زورم هم نمیرسد بگذار بگویند راستش زیاد هم ناراحت نیستم که مموتی گاو میگویند یعنی به شما میدونی چرا؟ مموتی امیدوارم که تو هم ناراحت نباشی چون گاو بازم بهتر از آدم کش است وقتی که لقب گاو به تو دادند دیگر آدم کش نمیگند بازم جای شکر دارد ولی ننه تا آخرین نفسش به خام نه نفرین میکرد همش میگفت این کار کار خام نه است که نمیگذارد مموتی گاوها را بدهد خام نه می ترسد که مموتی محبوبیت گاو پیدا کند ننه خوب فهمیده بود خدا رحمتش کند . ولی بین خودمان مموتی وقتی که این پیام را دادی برای هر خانواده هزار متر زمین خواهم داد همین که زرش را بابوی ناقلای ما شنید گفت بچه ها مموتی داره کار را درستش میکنه من  گفتم بابو چطور گفت مموتی قول داده بود گاو بدهد بعدش رفت فکر کرده که این گاوها طویله میخواد زمین میخواد بعد الان میخواد زمین را بدهد بعدش هم گاوها را خواهد داد .  این هزار متر زمین خودش بیانگر این است مموتی میخواهد گاوها را بدهد اما افسوس که ننه ی تان فت کرد اگر الان زنده بود خیلی خوشحال میشد . وقتی که بابویم این خبر را به من روشن کرد و  گفت من بازم خوشحال شدم  به مرکز ده دویدم خبر را به همه دادم ولی این اهالی ده نوح  میگویند  پیغمبر نمیگویند در جواب من گفتند برو بابا دلت خوشی مموتی یک زر زدی راستش مموتی این اهالی ده از زمین همان زه  را فهمیدند یک ره هم بهش اضافی کردند میگویند مموتی زر زدی چکار کنم توان گرفتن جلوی اهالی ده را ندارم .

ولی مموتی  خدایش این بابوی ناقلای ما الان چند روزی است که  هر چه پول داشتیم همه آن را بردی بیل و کلنگ و گاوآهن اینجر چیزها خریدی خیلی خوشحال است بعدش نیز همش حساب میکند که سیزده خانه با سیزده باغ و سیزده گاو خلاصه سه تایش را میخواهد برای خودمان نگهدارد دهتایش را کرایه بدهد اهالی ده نیز میگویند مموتی یک زری زده جدی نگیرید همه اهالی ده میگویند مثل همان جریان گاو خواهد شد بالای غیرت مموتی این دفعه من را در میان اهالی ده خجالت نکن و از طرف دیگر کاری نکن که این بابویمان را نیز مثله ننه از دست بدهیم بخاطر بابو هم که شده این زمین ها را بده  گاو ها را بعدأ بده بگذار چند سالی عمر بکند راستش من از همان وقتی که هر دویمان نوکر حاجی میرزا باقر بودیم میدونستم تو یه چیزهای داره هیچ کس ندارد مگه نه مموتی تا به امروز در کجای دنیا دیده شده که از نوکری به رئیس جمهوری برسی و بعد هم همان آرزوی کودکی را بجا بیارند تازه نه تنها برای خودمان برای همه ملت  به هر خانواده یک گاو بدهد بعدش ببیند که این گاو بیچاره بدون زمین نمیتواند زنده بماند دوباره  بیایند هزار متر هم زمین بدهد خدایش تو یکی هستی خدا تو را برای خانواده ما که اینقدر ما را خوشحال میکنه نگهدارد نامه از دوستت احمتی میبوسمت مموتی