توضیحی در باره مطلبی که اخیرا منتشر کرده ام

اخیرا مطلبی با عنوان سخنی با اسماعیل و فا .یغمائی در صفحه ام منتشر کردم.با خواندن کامنت های برخی از دوستان ذکر چند نکته به نظرم ضروری  رسید:ا
اولا همه میدانند که مجاهدین هیچوقت به استقبال این گونه درگیری ها نمیروند .حتی خبر جداشدن افرادشان رااعلام نمکنند.یعنی فاصله گرفتن افراد از شورا یا سازمان را به اختیار خودشان میگذارند.مثلا تا به همین امروز اعلام نکرده اند که اسماعیل عضو شورا نیست.اگر فردی در فاصله گرفتن آنقدر دور شود که جبهه عوض کند و به رزیم بپیوندد رسما و با سند و مدرک و با دقت و وسواس زیاد اورا افشا و طرد میکنند .اگر لازم باشد کتاب هم چاپ میکنند و تعارف ندارند.

دوما من با اسماعیل دوست بوده ام ساعتها و روزها با او بحث داشته ام.این مطلب را هم نه از یک نقطه آغاز سیاسی بلکه صرفا از بابت اینکه جانم از نوشته های به نظر من غیر مسئولانه به لبم رسید نوشتم وگرنه اساسا بادامن زدن به این نوع بحث ها مخالفم ووارد
آن نمیشوم.
سوما من هرگز نگفته ام که کسی حق ندارد از یک سازمان جدا شود.هرکس در حد توانش مسئول است.حرف من این است که هر حقی همراه با وظیفه است.نمیشود سالها دریک سازمان بود و در رشد و نمو و پیشبرد ان فعالانه شرکت کرد و بعد هم امد و همه آنچه را خود سالها در ساختنش مسئول بوده ایم چماق کنیم و به سر انها که راه را ادامه میدهند بزنیم.
در صورتی هم که واقعا معتقد به اشتباه کردن در گذشته باشیم در صورتی حرفمان جدی است که راهمان را در بستر جدید و سازمان جدیدی ادامه دهیم و همان هدف قبلی را که در این مورد سرنگونی رژیم است به صورتی موثر تر ادامه دهیم.نه اینکه به زندگی عادی رو بیاوریم ودر بهترین صورت کار فرهنگی بکنیم و معتقد باشیم که داریم به مبارزه در فرم بهتر و موثر تری ادامه میدهیم.چون مبارزه موثر تر از مبارزه مجاهدین در راستای سرنگونی شاخص دارد .ادعای من وشما کافی نیست.قبل از همه رژیم نسبت به آن عکس العمل نشان میدهد و جلویتان را میگیرد .اگر در خارج باشید در لیست تان میکند و زندانتان میکند و نفت میدهد و امتیاز میدهد تا دولت های مماشاتگر خنثی یتان کنند .

اگر جایی باشید که بشود کشتتان شما را میکشد.حمله دو سه روز اخیر به پژاک را ببینید. تازه اگر حواستان  به آنچه مینویسیدنباشد از نوشته هایتان در سایت هایش علیه مجاهدین نیز استفاده میکند..
پس وقتی کار جدی نمی کنیم.زندگی عادی هم میکنیم.از عنصر فعال سرنگون ساز به منتقد معتقد به سرنگونی تبدیل شده ایم یعنی یک بدهی به گذشته امان و خودمان در گذشته داریم پس دیگر باید بفهمیم که طلبکار ادامه دهندگان راه نشویم.کم وکسر خودمان را به پای خودمان بنویسیم نه په پای در راه ثابت قدمان..

واین حرف نه به معنای اعلام بریدگی و کوچک شدن و یا هرنوع تعبیر دیگری از این نوع است.فقط پذیرش یک واقعیت برای رسیدن به تعادل در نقطه مختصات فعلیمان نسبت به قبل است.در این صورت میتوانیم نقطه مختصات جدیدی بیابیم و هویت واقعی جدیدی در درون جبهه مردم پیدا کنیم ودر هر مداری که میخواهیم در درون جبهه بمانیم.


اشاره به شاهسوندی هم اساسا برسبیل مقایسه نیست چرا که در این صورت، اول ایراد به خود من است که با دشمن خدای نکرده همکلام شوم.فقط تاکید روی نقطه مشترکی است که هر جداشده از سازمان با او دارد.او هم در نقطه شروع فقط یک جداشده بود خیلی ها هم از نزدیک اورا دیده بودند واصلا ربطی به جانوری که بعدا شد نداشت .همه صحبت بر سر قانونمندی حاکم بر این تغییر است.هیچکس از ان مستثنی نیست.فاصله گرفتن از قطب مردم ااگر استمرار بیابد راهی به جز منتهی شدن به قطب دشمن ندارد
هرگز من معتقد نیستم که انتقاد کردن به مجاهدین به مثابه فاصله گرفتن از قطب خلق است.همه آشنایان به سیاست میدانند که مانورهای سیاسی و تک و پاتک های رژیم کاملا خطی است.

مثلا شما یکروز صبح بلند میشوید و میبینید که همه 19 یا 20سایت رژیم یک سری مطلب مشخص زده اند که حرف اصلی اش کوبیدن هزارخانی است.یا به مناسبت سالگرد 30خرداد تمام آیت الله تلویزیون ها وهمه سایتهای خارج کشوری بسیج میشوند و فقط یک حرف میزنند.آنهم اینکه در ایجاد رعب و وحشت در ایران مجاهدین هم به اندازه رزیم مقصرند.همه را هم بسیج میکنند حتی جک استرا را.
خوب حالا اگر یکی در صف دوستان مردم همان حرف و یا همان نوشته را در همان مقطع نوشت یا تبلیغ کرد.شما میفهمید که این طرف آگاهانه یا ناآگاهانه دارد خط رژیم را میرود .پس این دیگر اسمش انتقاد نیست.این ضربه زدن به مجاهدین و خط رزیم را پیش بردن است.
حرف من این است که پدر جان من .دوستان خوب من آدمهایی که همین مسیر مرا امده اید بالاغیرتا برای توجیه خودتان و حفظ آبرو ی فردی گناه را به گردن کسانی که در راه ثابت قدم ماندند و جان دادند ومیدهند و زیر تانک میروند نیاندازید.ما اصلا به کسی بدهکار نیستیم که بخواهیم توضیح یا توجیهی برای ادامه ندادن راه به کسی بدهیم.هر کس حتی یکروز از زندگی اش را وقف سازمان ومجاهدین کرده باشد انقدر افتخار و شرف دارد که چندین سر وگردن سرش را بالا بگیرد.چون صرف فهم کردن ودرک مجاهدین وسیاست ها و پیچیدگی کارهایشان خود اوج فهم سیاست و افتخار است.مشکل بزرگ مجاهدین ناشناس بودن کارهای انهاست.

آنجه که بیش از همه باعث تاسف من در این دو روز شد آلوده بودن این صفحات به نحوست رژیم بود.موجوداتی گمنام بدون اسم و هویت به همان شیوه کهریزکی ها د راین صفحه آمدند وبه همان شیوه کهریزک به حریم خصوصی تجاوز کردند و آنچه را که فرهنگ وزندگی خودشان است به تهمت و افترا نوشتند .این متد را پاسداران از همان ابتدای انقلاب داشتند و زیاد عجیب نبود ولی استمرار نوشته هایشان صفحه و خانه اسماعیل را آلوده کرد و این آلودگی اجازه دوام یافت.تهمت و افترا و تجاوز به حرف سیاسی و نوشته و اعتقاد تنها وتنها شیوه کهریزکیان است چون زبان دیگری نمیشناسند
ک نکته ظریف دیگر منباب روشنگری .دو یا سه نفر به عنوان هودار فالانژ ماب مجاهدین در این صفحه آمدند و مطلب زدند یعنی از موضع هوادار به دیگران توهین کردند .فریب اینها را نخورید اینها هوادار نیستند.

در آخر هم برای تاکید میگویم که من نه مجاهدم ونه منتسب به مجاهدین وحرفهای من هم پر واضح است که حرف های خودم است .من یک زندگی عادی دارم ولی تشکیلات مجاهدین را تنها و تنها راه خنثی کردن تشکیلات سرکوب رزیم میدانم و عمیقا و بخصوص پس از آزمون قیام 88 معتقدم که عنصر اجتماعی یعنی مردم ایران بدون تشکیلات مجاهدین و بدون رهبری مجاهدین هرگز نخواهند توانست رژیم را ساقط کنند .

لذا حمایت از این تشکیلات را یک وظیفه ملی میدانم و تضعیف انرا به هر بهانه ای خیانت به منافع ملی ایرانیان قلمداد میکنم.مسئله مجاهدین برای من فقط تا مقطع سرنگونی است.پس از سرنگونی نه مجاهدین و نه هیچ نیرویی را که از صندوق های رای مردم بیرون نیامده باشند مشروع وقانونی نمیدانم.حتی آگر عامل اصلی سرنگونی رژیم باشند.این را هم بلد نبودم از خود مجاهدین یاد گرفتم چون قبل از مجاهدین کسی در تاریخ ایران چنین اعتقادی را عملی نکرده است...